بیداران

  دادخواهی برای حقیقت و عدالت

بازگشت به صفحه نخست > ادبيات پايداری > بر کدامين قطعه از خاک گل بيفشانم

بر کدامين قطعه از خاک گل بيفشانم

يكشنبه 26 سپتامبر 2004

شعری از عفت ماهباز

بر کدامين قطعه از خاک گل بيفشانم

از اوين تا خاوران راهی نيست

کاميونهای گوشت

پر از مردگان آزادی

بارها و بارها

اين راه را هموار و طی کرده اند.

و من ...

در هيچ کاميونی نبودهام

زن بودنم

اين بار شانسی است

که خونين و دردمند

با داغ روح و جان

همچون درفشی از خون

ديرتر به آنجا رسم

زانو بر زمين زنم.

و بر خاک پر از چشم و دست

بوسه ايی نشانم

آنچنان که بر لبهای آتشين شان

از آنهمه که آنجا خفته اند

همه آغوش به سويم گشوده اند.

از کجا آغاز کنم؟!

برادرم، يا همسرم و يا سيمين [١]، سهيلا [٢] و پروين [٣]

و يا ديگر رفيقان آزادی را

پس دوباره و دوباره

بر خاک و خون خاوران

بوسه ميزنم

تو گويی که نماز گذارم! آنها اينجا جناياتشان را دفن کرده اند

و برای حقيقت گورهای دست جمعی ساختند!

و من نمی دانم از کجا آغاز کنم

علي[٤] دستش را تکان ميدهد

آنجا رديف سه شماره پنجاه و هشت، سال شصت.

آنسوتر رضی [٥]

و آنسوتر و، آنسوتر

نميدانم نامشان چيست

بيست و دو سال پيش.

گوری تازه و برآمده ز جسمشان

و امروز...

خاک و خاک.

و در زير خاک هم،

خاک

ماشينهای بولدوزر

سال شصت وهفت

حقايق دفن شده را

زيرو روکرده اند

و اينگونه حقيقت

به پهنای سرزمينمان رسيد.

اما خاوران همچنان تنها و بی درخت و گل

در انتظار نشسته است.

و مادران حماسه داغ

گودالها را کندند

و حقايق را در آغوش کشيدند.

سيمين را از گيسوان سفيدش شناختند

و پيراهنی از مهربانی نياز

بر تنش

و او را از گيسوان بلندش شناختند.

بر گردنی که زخمدار داشت.

مادری پيراهن عروسش را باز ميشناسد.

اما جسم پسر ، سوراخ شده از گلوله

درون آن خفته است.

و هق هقی بيصدا.

آن شب مهيب

و هول پاسداران شب

مهتاب هم رميده است.

بر کدامين قطعه از خاک

گل بيفشانم

پر پر شان ميکنم

و بر خاک پر پر، پريشان می کنم

اينجا هشت مادر بر تکهيی

از خاک صاف و خشک

نشسته اند!

و آنجا پنج مادر

و مادری آنسوتر

گريان و تنها نشسته.
مادرم اين بار اينجا چرا؟!

منوچهرم خوابنمايم کرده.

که من اينسوترم!

و اشک خاک را تر ميکند.

عفت ماهباز

يكشنبه ٥ مرداد ۱۳۸۲

efatmahbas@hotmail.cm

زير نويس


١- فاطمه مدرسی تهرانی از اعضای مرکزی حزب توده ايران که در فروردين سال 68 اعدام گرديد.

٢ - سهيلا درويشکهن (از فداييان اکثريت) که در سال 67 در زير شلاق برای نماز کشته شد. ولی زندانبانان گفتند که خودکشی نموده است.
٣ - پروين گلی آبکناری از اعضای راه کارگر که در سال 67 در زندان خودکشی کرد.

٤ - علی ماهباز (از فداييان اکثريت) که در 28 آذر 1360 در خاوران به خاک سپرده شد و تنها به خانواده اش نشانه رديف سه شماره شصت و هشت را دادند که در سال 68 زمانی که گاليندوپل به ايران برای گزارش حقوق بشر سفر کرد. حکومت بطور کلی وجود چنين قبرستانی را منکر شد. و بولدوزرها بارها و بارها آنجا را زيرو رو کردند!.

٥ - رضیالدين تابان (از فداييان اکثريت)