بیداران

  دادخواهی برای حقیقت و عدالت

بازگشت به صفحه نخست > دادخواهی > دانستن حقیقت و خواستن عدالت دیگر رویا نیست

دانستن حقیقت و خواستن عدالت دیگر رویا نیست

شکوفه منتظری

جمعه 25 نوامبر 2022

بیش از سی و چهار سال است که خانواده‌ها به خاوران می روند. حتی آنها که عزیزانشان در جاهای دیگری مدفون شده اند. سالهای طولانی باید قدم‌هایشان را تنها برمی‌داشتند، ترسشان را قورت می‌دادند و مقاومت می‌کردند. آنها می‌دانستند که به یاد آوردن، مبارزه است و از یاد نبردن، مقاومت.

دیروز چهارم آذر بود و بعد از سی و چهار سال، تو هنوز زنده ای حمید منتظری. در هر تپش قلب کوچه و خیابان، تو زنده ای، مثل باد.

پدر من، حمید منتظری، یک کمونیست بود. او زندانی دو رژیم ستمگر پهلوی و جمهوری اسلامی بود. جمهوری اسلامی در سال شصت هفت او و دست کم چهارهزار زندانی سیاسی دیگر را در عرض دو ماه به دار آویخت و آنها را مخفیانه در گورهای دست جمعی مدفون کرد. یکی از این گورستان های دسته جمعی که بعد‌ها از سوی خانواده های اعدامیان شناسایی شد، گورستان خاوران، در جنوب شرقی تهران است که از اوایل سالهای دهه شصت محل دفن زندانیان سیاسی چپ بوده است. اکثر خانواده های اعدامیان برای چندین ماه در بی خبری از عزیزانشان بودند.

در روز چهارم آذر هزار و سیصد و شصت و هفت چند ماه بعد از کشتار دسته جمعی، بسیاری از خانواده‌ها به کمیته های دوازده گانه تهران فراخوانده شدند و به آنها عموما ساک های خالی دادند و اعلام کردند که اعدامشان کرده‌اند. نه از جنازه خبری بود، نه از آخرین نامه، نه اینکه چرا زندانی و اسیر دست خودشان را اعدام کرده اند، چه اتفاقی افتاده است؟
به جایش ممنوعیت برگزاری هرگونه مراسم عزاداری. در تمام این سال ها، خانواده اعدامیان دهه شصت و کشتار دسته جمعی تابستان شصت و هفت، برای حقیقت و عدالت مبارزه کرده اند. خاک گورستان خاوران شاهد استقامت و پایداری آنهاست.

چهارم آذر ماه یکی از روزهایی است که خانواده ها به گورستان دسته جمعی خاوران می روند. عموما با تهدید و ارعاب مامواران امنیتی مواجه می شوند و حتی ممنوعیت بردن «گل» به خاوران. بیش از سی و چهار سال است که خانواده‌ها به خاوران می روند. حتی آنها که عزیزانشان در جاهای دیگری مدفون شده اند. سالهای طولانی باید قدم‌هایشان را تنها برمی‌داشتند، ترسشان را قورت می‌دادند و مقاومت می‌کردند. آنها می‌دانستند که به یاد آوردن، مبارزه است و از یاد نبردن، مقاومت.

این همه روده درازی کردم، که بگویم امروز که در هر کوچه و برزن فریاد عدالت خواهی پیچیده است، امروز که مرگ و خون در خیابان ها فواره می زند اما هنوز قدم ها و مشت ها هستند که خیابان را به لرزه می اندازند، انگار مردگان ما هم برخواسته اند. انگار تاریخ آمده است تا رستگار شود. من کیلومترها دور از خانه، به تصاویر خیره می شوم. وقتی به چشمهای براقی که از پس ماسک ها بیرون زده نگاه میکنم، پدرم، عموها و خاله هایم را می بینم. انگار پس از سی و چهار سال امروز دانستن حقیقت و خواستن عدالت دیگر رویا نیست، بلکه مبارزه موجود ماست.

#socialtags